آفتاب محرّم، از افق خونین عشق سرزد
و کربلای دل را در پرتو خود سوزاند
.
.
.
محرّم، زیباترین نگارخانه در قلب هستی است
که زمین و آسمان و ملک و ملکوت
و عرش و فرش را شگفت زده کرده است
کاش بودیم آن زمان کاری کنیم / از تو و طفلان تو یاری کنیم
کاش ما هم کربلایی می شدیم / در رکاب تو فدایی می شدیم
.
.
سالها گفتیم ما از کربلا
از شهید عشق و میدان بلا
از غمش بر سینه و بر سر زدیم
بوسه بر گهواره اصغر زدیم
باز هم گفتیم : مظلوما حسین
بی کس و بی بال و پر ، تنها حسین